به نام خدا

ایدئو لوژی شناختی فلسفی سیستم حرکت ، ارتقاء ؛

 

( قسمت دوّم )

شناخت در محور وجودی انسان از سطح به عمق قابل تامل و برسی است:

الف) معرفت جسمی : که عبارت است از شناخت و کشف دانش درونی تن و درک جوانب مختلف و اشرافیت دقیق و کاربردی بر عملکرد آن در جهت رشد و ارتقاء به مصداق واقعی کلمه تا تجربۀ خردمندی آن....که در بخش دانش شطرنج حرکت به آن خواهیم پرداخت.

ب) معرفت ذهنی که عبارت است از اشرافیت بر عملکرد صحیح ذهن و مسبوق آن به سمت تجربۀ حقیقی اقتدار.

ج) معرفت روانی: روان مفهومی نیست جز برآیندی از عملکرد ذهن و معرفت روانی عبارت است از وضعیت تعادل که از عملکرد صحیح ذهن منتج خواهد شد.

مجموعۀ این سه معرفت با موقعیت بحث بر انگیزش تحت الشعاء دو عامل بسیار مهم میتواند قرار گیرد:

الف) عوامل و استعدادهای ذاتی.

ب) عوامل و استعدادهای اکتسابی.

نگاهی مختصر به هر یک از این عوامل:

الف) عوامل و استعدادهای ذاتی:

عوامل،آگاهیها،اطلاعات و یا به عبارت امروزی استعدادهای ذاتی در درون هر ذی وجودی ( نه الزاما تنها در نوع بشر) به اقتضای حالات و مراتب وجودی منحصر به فرد و بالقوه،قابلیت فعلیت،به شرط شناخته شدن را دارد.این اطلاعات در نسلهای متمادی از طریق ژنها و یا به قول یونگ از طریق ناخود آگاه جمعی میتواند منتقل گردند،اما ظاهرا یک ژن غالب که قدرتمند تر از سایر ژنها در درون هر فردی ( ذی وجودی) موجود است که میتواند جایگاهی به عنوان مسیزی انحصاری تعیین نماید که ما این جایگاه را رسالت مینامیم.

رسالت موضوعیست که شاید کمتر از اهمیتش به آن پرداخته شده و شاید یکی از موضوعاتی است که شناسایی آن برای بشر از اهمیت بسیار بالایی برخردار است.رسالت جایگاهی است تعریف شده بر موجودیت هر ذی وجودی از طرف جریان شعور هستی که رفیعترین جایگاه وجودی،موقعیت و مسیر بودن است که این جایگاه قابل رشد است و ارتقاء.

در جایگاه رسیدن به اهداف،موفقیتها وجود دارند (که در مبحث عوامل اکتسابی به آن خواهیم پرداخت) اما در جایگاه رسالت این موفقیت همراه با رضایت درونی پایدار و خوشبختی است.در حقیقت میتوان گفت که احساس خوشبختی به معنای رضایت درونی پایدار در گرو تجربه و درک رسالت فردیست.

در تجربۀ رسالت، افعال در بی عملی و بدون تلاش انجام میگیرد و دانش بالقوه به فعلیت میرسد.شاید بتوان گفت در رسالت به معنای واقعی معمولا نقص و اشتباه به سختی انجام میگیرد،چرا که کاملترین شکلی است که میتواند در لحظۀ اکنون موجود باشد.گویی چنین مینماید که بشر به دلیل ارائۀ آن به دنیای زمینی آمده است و آرامشی هم اگر قرار باشد تجربه نماید شاید که در صورت کشف آن محقق شود.

افراد بسیاری آواز میخوانند اما محمد رضا شجریان یکی است و الف و یای دانش موسیقی ایرانی است و گویی هدف از خلقت این مرد خواندن آواز است و بس.گرچه هنر هر یک از آواز خوانان زیباییهای خاص خود را در صوت و تلفیق شعر و موسیقی دارند اما هیچ کدام پختگی و تسلط همه جانبۀ شجریان را در خود ندارند و این همان معنای رسالت است و بس.

شاید صدها هزار نفر بر حسب علاقه دانش آموختۀ فلسفه باشند اما ظاهراّ چنین برمی آید که تسلط استاد محمد تقی جعفری بر فلسفه مطلب متفاوتی بود.دانشگاهی نبود و دکترای فلسفه نیز نداشت( به طور رسمی)اما در درک فلسفه و منطق، عمیقتر از او در شرق به چشم نمیخورد.همچنین دکتر حسابی در فیزیک و دکتر صمیعی در جراحی قلب و بیشمار مثالهایی که کشف رسالت فردی آنها متفاوت بودن توانمندیهای آنانرا رقم زده است.

در سالهای گذشته خبرنگار یکی از روزنامه ها با جوان هجده ساله ای بنام محمد حسن خوشنویسان مصاحبه کرده بود که ظاهراّ در دانشکدۀ ریاضی یکی از دانشگاهها هندسۀ تحلیلی و ریاضی گسسته و ... تدریس میکرده است.خبر نگار از ایشان پرسش مینماید که استاد شما در دانش ریاضی که بوده است؟ایشان میفرماید هیچ کس...!پرسش دوم بدینگونه بوده:پس این همه علم و دانش ریاضی را از کجا فرا گرفتید؟ایشان پاسخ میدهند: نمیدانم..فقط به یاد دارم کتب ریاضی حتی در سطوح پیشرفته را وقتی مطالعه می نمودم احساس می کردم بارها این فرمولها را حل کرده و نتایج آنها را میدانم...به همان روش حل کرده و به نتیجه میرسیدم....!

این مفهوم،همان جایگاه رسالت است...و حال پرسش اینجاست که هر کدام از ما شجریان،خوشنویسان و حسابیهای کدام دانشی هستیم؟جواب این پرسش همان است که از درون ما به درک و شناختش فریاد میزند و فرامیخواند ( رسالت ) و گوش شنوا میخواهد و چشم بینا و طلبی به قدرتمندی جوشش درونی.

                         این طلب در تو مبارک جوششی است

البته که هیچ کس قابل مقایسه با دیگری نیست....چرا که هر فردی به اقتضای مراتب خاص وجودی خود،رسالت مخصوص و منحصر به فرد خود را دارد،پس انیشتین رسالت مخصوص به خود و یک فردی که اصطلاحاّ عقب ماندۀ ذهنی نامیده میشود رسالت منحصر به فرد خود را داردکه به این موضوع با جدیت باید دقت نمود.پس هر فردی در نوعیت و کیفیت وجودی و مراتب آن یک نابغه است،به شرط آن که رسالت فردی شناخته گردد.چون شناخته گردد،زهی سعادت و در غیر اینصورت نوعی کمبود ناشناخته در درون همیشه خود نمایی خواهد کرد و تجربۀ آرامش و رضایت مندی سخت تر خواهد نمود.پس این جایگاه،نبوغ افراد خاص نمی تواند باشد بلکه جایگاه رسالت همگانی است.همان رسالتی که خارج از عرف اجتماع عمل میکند،همان رسالتی که قوانین و شعور هستی آنرا در موجودیت هر ذی وجودی به عنوان هدیه قرار داده است،هدیه ای به گرانبهایی وجود که منتظر کشف،زایش و تجلی شکوهمند خود است.تجربۀ رسالت علاوه بر تجربۀ شکوهمندی،در نهایت سنتزی به عمق و معنای آرامش حقیقی را در خود دارد.

در بسیاری از موارد افرادی را تجربه میکنیم که به لحاظ موقعیت اجتمایی،تحصیلی و ثروت مادی و .... در یک جایگاه والایی قرار دارند،اما هرگز دروناّ احساس خوشبختی ندارند و همیشه احساسشان از زندگی شخصی این است که گویی کمبودی ناشناخته در درون دارند که هیچگاه اغناء به معنای واقعی نیستند.شاید بتوان گفت این همان کمبود رسالت است که کشف نگردیده و جلوه ای ندارد.

در اندرون من خسته دل ندانم که کیست

                                           که من خموشم و او در فغان و در غوغاست

فردی نظیر شمس تبریزی به نسبت مراتب وجودی خاص خود،رسالت مخصوص به خود و دیگری با مراتب وجودی سطحی تر یا متفاوت تر، رسالت خاص خود را دارد.در حقیقت هر موقعیت ایدئولوژیکی و شناختی مراتبی را برای خود دارد که از یک موقعیت سطحی مسیری به سمت موقعیتهای عمیقتر را می پیماید و یک موقعیت رفیع از نقطه نظر ما میتواند آغازی برای یک حرکت و تحول متفاوت و عمیقتر باشد و این روند در مسیر بینهایت ادامه دارد.شناخت رسالت شخصی معمولا دشوار مینماید...شاید به این دلیل باشد که بسیار شفاف و زلال است و نرم و آرام و در عین جوشش مدام،اما در طی تاریخ بشر پیچیده و سخت تر شده و پر....بنابر این شناخت آن دشوار می نماید.اما زمانیکه زایش خود را تجربه نماید،بدون تلاش سخت مسیر را طی کرده،گویی فی نفسه استاد درون است که خود حرکت و کنترل را بدست دارد و مسیر را بدون تلاش می پیماید.

بشر همواره نیازمند استاد و راهنما بوده،هست و خواهد بود که علاوه بر تجربۀ علوم روز بدنبال کسب مفاهیم عمیقتر و درونی باشد،اما در عین حال آنچه میتواند تعیین کننده باشد ، شناخت آنچه در درون ما به عنوان رسالت ، استعداد ذاتی یا هر اسمی که بتوان بر روی بگذاریم هست و خواهد بود .

و کلام آخر آنکه:

ساعتی در خود نگر تا کیستی         از کجایی وز چه جایی چیستی

در جهان بهر چه عمری زیستی        جمع هستی را بزن بر نیستی

                                 از حسابت تا خبر دارت کنم

( شیخ محمود شبستری)

ب) عوامل و استعدادهای اکتسابی:

مفهوم اکتساب به مصداق واقعی کلمه از لحظه ای آغاز میگردد که چشم و گوش بشر برای اولین بار میبیند و میشنود.اگر مغز را به عنوان یک هارد کامپیوتر تصور نماییم،ذهن یک نرم افزار بسیار مهم و حیاتی به عنوان مرکز دریافت و حفظ اطلاعات،مفاهیم،واژه ها و ...اعمال وظیفه مینماید.

این نرم افزار تقریباّ در بدو تولد تقریبا بدون اطلاعات زندگی زمینی است و اگر اطلاعاتی هم باشد،اطلاعات درون ذاتی است که با اولین گشایش پلکها و دیدن اولین تصویر،اولین دریافت انجام میگیرد و بتدریج با گردش چشمها و سر به اطزاف و شنیدن اصوات مختلف این اطلاعات بیشتر و بیشتر میگردد و اکتسابات جدا از منفی یا مثبت بودنشان عمیق و عمیقتر میگردند.مفاهیم دریافت شده تا زمانیکه از عادی بودن (بطور مثال:راستگویی عادیست اما دروغ،غیر عادی و...این مثالها که بسیارند) خود خارج نگردد،ذهن کودک نیز نرمال،زلال و لطیف به حیات ادامه میدهدو این زلالیت در صورت نبود عوامل مخرب ( جهت تغییر ذهنیات در دوران کودکی) و وجود اقتدار شخصیتی در سنین بالا ( بستگی به نوع تربیت دارد) میتواند تا کهنسالی ادامه یابد.میتوان این موقعیت نرمال از ذهن و روان را در هر دورۀ سنی،بکارت ذهنی و روانی نامید،چون هیچ آلودگی و کدورت و مفاهیم غیر عادی در آن راه پیدا نکرده است.این بکارت زمانی از بین میرود که اطلاعات غیر عادی وارد نرم افزار ذهنی گشته و از ان زمان به بعد موج تحرکات منفی در ذهن پدیدار گشته و متعاقب آن روان نیز که در حقیقت برآیندی از عملکرد ذهنی میباشد تعادل خود را از دست داده و در نهایت همراه با جسم مسیر تخریب و فرسودگی زودرس را می پیماید.

میتوان گفت حساسترین مرحلۀ جذب اطلاعات و مفاهیم در جهت شکل گیری شخصیت هفت سال اول بعد از تولد است که در طی این دوره بیشترین تاثیر گذاری بر ذهن کودک را والدین خواهند داشت که اساس و پایه های افکار ( اکتسابی ) و گرایشات فردی را میتواند رقم زند.اگر در هفت سال اول اشتباهات در انتقال داده ها کمتر صورت گیرد،شخصیت قدرتمندتر نیز میتواند شکل گیرد و در نتیجه تاثیرات مخرب اجتماع نیز کمتر خواهد بود و در غیر اینصورت ذهن احتمالا به سمت غیر عادی بودن و آلودگیها گرایش خواهد داشت که این غیر عادی بودن در صورت عدم اصلاح و تغییر در بافت فکری،ذهنی میتواند تا آخرین لحظۀ زندگی در عمق وجود فرد لانه کرده و ترک ننماید.مجموعۀ این اطلاعات و اکتسابات مثبت یا منفی در این سن که در شکل گیری شخصیت فردی تاثیرات عمیق خود را دارد در حوضه های فراگیری علوم و فنون اکتسابی نیز تاثیرات خاص خود را دارد که در صورت شکل گیری مثبت گرایشات نیز مثبت و از روی آگاهی بوده و در غیر اینصورت ضریب خطا و اشتباهات غیر قابل جبران میتواند باشد.

از زمان ورود به اجتماع که محیط و عوامل محیظی تاثیرات مستقیم خود را دارند،اطلاعات کسب شده بستگی به ظرفیتهای ذهنی و روانی فرد تاثیر گذاری خود را خواهد داشت،همانند فلسفه که دو بعد دارد....یا به قهقرا و پوچ گرایی مسبوق ساخته و یا به اوج یک جهانبینی قدرتمند و متعالی.سایر علوم نیز به همین شکل عمل میکنند.البته باید متذکر شد که علوم با تمامی پیچیدگیهایش کف آگاهیها،توانمندیها و ظرفیتهای بشریست و نه سقف آن...و شاید بتوان به جرات گفت که کشف دانش درونی در کلیت وجودی خویشتن با یک ظرفیت متعالی شاید بتواند که سقف این آگاهیها(نسبت هر فرد به خودش) باشد.

گرایشات فردی به علوم،هنر و فنون اکتسابی مختلف ریشه در سه موضوع و مفهوم متفاوت و البته مهم میتواند داشته باشد.

الف) ریشه در دانش ذاتی .

ب) ریشه در احساسات لذت گرایانۀ صرف در یک زمان مشخص.

ج) ریشه در دوران کودکی.

برسی اجمالی و مختصر این سه عامل مهم در گرایشات فردی:

الف) ریشه در گرایشات فکری نسبت به علوم و دانش خاص در ذاتیات شخصی:

افراد نادری تحت تاثیر مفاهیم و دانش درونی خود قرار میگیرند و مسیرشان را در راستای رسالت وجودیشان پایه ریزی میکنند.چون جوشش درونی همواره نوایی بسیار رسا و پیامی است برای هر فردی که اگر مفهوم آنرا درک نماید مسیر درون و در نهایت رسالت خود را کشف مینماید.معمولا شنیدن پیام درون و عمل به آن در دو وضعیت محقق میشود،یا کاملا اتفاقی و با یک درون دگرگونی و در یک لحظۀ خاص و یا از طریق هوش و ذکاوت و خرد درونی و بسیار ظزیفی که توانایی چنین تشخیصی را داشته باشد.لائو تسه در این زمینه میگوید: شناخت دیگران هوش و آگاهیست،شناخت خود خرد ناب است.شاید بارها در مورد دانشمندانی شنیده ایم که: از دوران کودکی به این موضوعات و بدون هیچگونه تشویق پدر و مادر و یا شخص دیگری گرایش داشته است که نهایتا در آن حرکت و جوشش مسیر متعالی ( رسالت فردی) را کشف کرده و بدون هیچ تلاش مضاعفی گرایشات فکری را به رسالت فردی پیوند داده است.معمولا اکتسابات فردی زمانیکه در راستای جوهرۀ وجودی قرار گیرد بسیار شگفت انگیز مینماید.

در نوع دوم معمولا فرد تا سن مشخصی بسیار عادی و حتی در مواردی کم هوش و بی استعداد نیز شناخته میگردد که ناگهان به دلایل ناشناخته دچار انقلابات درونی شده و شگفتی خلق میکند.

ب) ریشه در احساسات لذت گرایانۀ صرف در یک زمان مشخص:

معمولا درصد قابل توجهی از مردم گرایشاتشان یه سمت یک موضوع خاص متاثر از یک هیجان لحظه ای و لذت بخش در یک زمان مشخص می باشد.در یک محفل موسقیایی که دهها نفر بینندۀ آن هستند معمولا بسیار پیش می آید که بخشی از حضار بعد از دیدن برنامه تصمیم به تجربۀ کلاس موسیقی مینمایند،حال مشخص نیست که آیا مسیری که انتخاب شده آیا صحیح و در راستای استعداد درونی هست یا نه؟صرف آنکه در یک زمان خاص موجبات انبساط روانی گردیده انتخاب میشود و البته که از خیل این مشتاقان،تنها انگشت شماری در انتها قرار دارند که به نتیجه رسیده اند که برخی از آنان نیز از روی آگاهی انتخاب نموده اند و برخی نیز تحت تاثیر درونیات خود.در ارتباط با علوم (رشته های دانشکاهی)،انواع هنر و حتی ورزشها نیز بدین گونه معمولا عمل میگردد،مخصوصا در کشورهای جهان سوم،و شاید به همین دلیل اکثراّ موفقیت حقیقی را در مسیر تجربه نمینمایند.در اکثر موارد والدین از عوامل بسیار مهم گرایشات فرزندانشان به سمت و سوی مسیری غیر از مسیر خودشان که در تار وپود وجودشان قرار دارد میباشند که شاید معنایی فراتر از خیانت را بنماید و شاید به همین دلیل است که میلیونها نفر کلاسها،دانشکده ها و علوم مختلف را تجربه مینمایند اما تنها انگشت شماری در نهایت،تعالی به مصداق واقعی کلمه را تجربه میکنند.

ج) ریشه در دوران کودکی:

که بطور بسیار مختصر در ابتدای بحث عوامل و استعدادهای اکتسابی به آن پرداخته شد که در نوع گرایشات فردی در سنین بالا میتواند تاثیر گذار باشد،ضمن اینکه تنها به این موضوع بسنده خواهیم کرد که کودک اکثر اوقات حتی صحبتهای ما را نمیشنود ( از آنجا که سرشار از انرزی است و در حال جنب و جوش)،چه رسد به اینکه به نصایح عمل نماید...بلکه کودک آنچه را که میبیند فرا میگیرد و به ناخود آگاهش میسپارد.پس سختیهای راه بسیار است و کوچکترین اشتباه میتواند زندگی یک شخص را از ابتدا تا انتها تباه سازد.

                                                                             فرهاد اصلی

 

 

 

 

 

 

 

 

پیام ماه

سلامتی تاجی است زرّین بر سر افراد سالم ، که تنها بیماران قادر به دیدن آن هستند ( بقراط حکیم )

اصول آموزش حرکت ، ارتقاء

اصول آموزش سیستم حرکت ، ارتقاء بر پایه های حرکت ، تغذیه و ایدئولوژی فردی قرار گرفته و اهداف آن ارتقاء سطوح سلامت ، توانمندی و کارایی انسانی با رویکرد غیر طبّی و غیر دارویی است .

آثار تحت انتشار

به زودی شاهد انتشار مجموعه آثار سیستم حرکت ارتقاء خواهیم بود ، که به تدریج در این بخش بارگذاری و معرّفی خواهد شد

کلیک کنید

//